عید کرسمس
محمد هاشم يوسفی
قند آغا جوانی خوبی را سپری نموده بود. چيزی کم سی سال پیش از امروز در ابتدای ماموریتش کاتب احصائيه بود، بعد سرکاتب تحریر شد، سپس به ماموریت مالیه رسید، تصدی های آخریش علاقه داری و حکومت های محلی بود. از همین جا با اخذ یګان تحفه(هدیه) و شور دادن دست و پا به توانی رسید تا اینکه یکروز وظیفه رسمی را برادرخوانده به تجارت شروع و صاحب لمتد شد. بالآخره پس از وقوع حوادث ۱۶ سال پیش با دست و دامن پر از کشور خارج شد.
درست ۳۲ روز قبل از عید کرسمس قندی ګل، قند آغا شوهرش را احضار وګفت او مرد که آمادګی داری یا نی!! فکرت باشه که پیش از بیروبار و ازدحام غم ما و اولاد ها و حق همسایه و دوست و آشنا را بخوری! قندآغا که معمولاً ساعت ۱۱ بجه ظهر از خواب بیدار و پس از ګرفتن شاور تا عصر با حوله حمام پيپ به دهن این طرف و آن طرف قدم میزد، عینک های زره بین اش را جا به جا و با اهداختن ابروها به طرف بالا از عقب عینک با چشمان بر امده خطاب به قندی ګل ګفت: چی ګپ اس… باز کدام پارتی و پکنکه براه انداختی. قندی ګل که از بی خبری و قواره مضحک قند آغا سخت عصبانی شده بود ګفت: خاک به سر تو کودن بی مغز در هر کار مه باید تق بزنم تا هوشیار شوی… ګنس و ګول هستی فکرت به کجاست می فامی ۳۲ روز و ۶ ساعت و ۲۴ دقیقه و ۱۲ ثانیه به عید کرسمس مانده، وقت تنګ است هر چی زودتر باید سودا های عیده بخری… اینه ببین مه لست را ترتیب دادیم:
1- پيراهن مینی ژوب سفید که حد اقل ۱۰۰ متر فیته نیلونی به چاردو بغلش دوخته شده و یک دانه کلاه شاپو، ۲۰ دانه پرومایل که با ګروپ های رنګه بالتی دار مزین شده باشد یک جوره بوت کری بلند و دستکول زرد برای شام پیش از عید خودم.
2- کرتی دامن یخن بازشامی دار به ررنگ قرمز که دامنش ۳۰ سانتی از سرزانو بالا باشد با بوت سبز و دستکول نارنجی برای نصف شب پیش از ۲۵ دسامبر خودم.
3- پیراهن سبز یخن باز بدون آستین که از تکه نازک جالی درست شده باشد با بوت و دستکول هم رنګ برای روز عید کرسمس خودم.
4-چون در وسط کوچه زندگی میکنیم ۵۳ خانه طرف چپ، ۳۵ خانه طرف راست و ۷۱ خانه پيشروی ما قرار دارند برای تمام فامیل های شان تحفه های با آبرو.
5-یکهزار دانه گروپ رنگه برای چراغان دارودرخت و دردیوارهای حویلی کرایه شود.
6- تهیه لباس بابا نویل البته با کوالتی اعلی که پيش سیال و شریک کم نبانیم.
7- بیست قطعه فیل مرغ و مرغ های کلنگی برای دعوت شب عید.
8-چهل کیلو میوه خشک.
9- لباس های بچه ګانه برای دوستان ماریاجان دختر ما
10- لباس های دخترانه برای دوستان جانی جان پسر ما
11- لباس های مکمل زنانه برای دوستان و آشنایان خودت
12- لباس های مردانه برای دوست و آشنای خودم
13- دو دست دریشی کاوبای با موزه ها و کمربند و بازوبندها برای خودت
14- یکدست دریشی دوسینه ئی سرخ مقبول برای روز عید خودت
15- ده ده دست لباس های بچه گانه و دخترانه برای ماریا و جانی اولادهای ما
16- نیم تن اتش بازی
17- مشروبات به قدر ضرورت
18- مواد خورد و ریزه دیگرم که یادم آمد بعداً یاداشت میشود
*******
از اینکه قندآغا و قندی گل در خارج زندګی میکردند باید در نام های شان تجدید نظر می شد قندآغا فکر کرد که قند یا شکر «بوره» را به فرنګی «شوگر» میګویند، بناءً خود را به «مستر شوگر» و قندی گل را به «مسز شوگر» تصحیح نام کرد. مستر شوگر بعد از ملاحظه لست در حالیکه از طی دل احساس خوشی و مسرت میکرد ذوق زده فریاد زدو افرین قندی ګل. ذوق بسیار عالی داری، خدا هر کسی را که زن میدهد مانند قندی ګل باشد، فکر میکنم اګر در لست تجدید نظر شود بهتر خواهد بود چرا که خیلی صرفه جوئی کردی، داریم نداریم یکروز عید و یکروز سال نو داریم باید به خوشی و سرور بګذرانیم. قندی جان یک مرتبه دیګر لست را مرور کن هر چیز کم است بنویس.
*******
سه روز به عید مانده خانم «بردگانزا» همسایه پنجم طرف شرق قندآغا زنگ خانه قندآغا را فشار و داخل شد و از این همه ذوق و سلیقه ئی که برای پذیرائی مراسم عید کرسمس به کار ګرفته شده آفرین و تحسین ها نموده پرسید. مستر شوګر ایند مسز شوګر فکر میکنم شما خارجی هستید! قندآغا جواب داد: بلی مس ما خارجی هستیم، خانم پرسید از کدام مملکت تشریف آوردين؟ قندآغا با لکنت زبان ګفت: از کشور افغانستان آمدیم. خانم متفکرانه در حالیکه ناخن انګشت سبابه را به دندان می جوید وگفت، افغانستان نامش برایم نا آشنا است، در کدام قسمت اروپا موقعیت دارد؟…نی، نی فکر میکنم در جنوبی ترین قسمت های آمریکای جنوبی است…؟ قندآغا می گوید: نخیر افغانستان در قلب براعظم آسیا جا دارد، خانم ګفت اسيا!… ببخشید سوال دیګری از شما کنم، قندآغا جواب داد: بفرمائيد.
خانم، خوب به یادم نیست در زمان مکتب یا کالج در مضامین تاریخ و جغرافیه خوانده بودم که اکثریت کشور های آسیائی مسلمان اند و در مناطق شرق این قره دین های بودائی و غیره عمومیت دارد منظورم این است که آسیا کمتر مسیحی دارد، شما چطور…؟ قند آغا که رنگش سفید کرده رو به سیاهی می رفت ګفت: بلی مملکت ما اسلامی است. صرف به خاطری که با کوچگی ها اظهار محبت خالصانه نموده باشیم عید کرسمس را تجلیل میکنیم. خانم گفت، مستر شوګر ما اهل کوچه که عیسوی مذهب هستیم تا هنوز به تجلیل عید شروع نکردیم شما چطور از همه پیشی کرده اید؟ قندآغا دیګر پاک گيچ شده و به بهانه زنگ تیلیفون داخل خانه شد. خانم از قندی گل پرسید؟ مسز شوگر شما کدام نقشه کتاب، نشریه یا سامانی ساخت کشور تانرا دارید تا خوبتر با آن آشنا شوم؟ قندی گل گفت نی بابا این طور چیزها نزد ما نیست. خانم بردگانزا با حیرت دوچندان و جنباندن سر خانه را ترک گفت.
*******
شب عید کرسمس است. در محله و بین کوچګی ها تجلیل عید خانه قندآغا نام دارد یک ذره کمی و کاستی در تزئينات و خوراکه و لباس و تحایف و هدایا و دیکور وجود ندارد. ګروه موسیقی در ګوشه ئی از سالون ناب ترين آهنګ های غربی را زمزمه میکرد، مدعوین که عده وطنداران قند آغا و عده دوست و اشنایان خارجی شان است مست تجلیل و خوشی اند، قندآغا، قندی گل، ماریا و جانی در گوشه و کنار سالون با دوستان و آشنایان مردانه و زنانه آن چنان مصروف رقص و پایکوبی اند که گویا دنیای خارجی وجود ندارد. قند آغا یا مسترشوګر در حالیکه نمی داند کله اش به کدام قسمت بدنش وصل است، چنان مضحک و بی مزه زمانی با این و ګاهی با آن میرقصد که هر بیننده را به خنده می اندازد.
پاغنده های برف همچون بال پروانه ها زیبا آرام و خموش در صحن چراغان شده حویلی و دروبام فرو میایند و منظره مطلقاً شاعرانه ای را به وجود آورده است.
*******
بلی دوستان عزیز این محفل جشن و سرور در لندن و در خانه قندآغا برگزار است.
در همین شب شاعرانه و پُرنشاط سرویس دری رادیوی بی بی سی از بیخ کله قندآغا این خبر را بدست امواج پُرطلاطم هوا منتشر میکند که «به اثر گزرش کمیته بین المللی صلیب سرخ در زمستان امسال وضع مردم افغانستان تأسف آور است، به اساس راپور منتشره همین کمیته اگر سازمان های خیریه به مردم بيچاره و نادار این کشور مخصوصاً شهریان کابل کمک عاجل و فوری نرسانند، نسبت عدم موجودیت مواد ارتزاقی و سوختی امکان مردن ۷۰ فیصد مردم متصور است!!».
پایان