نان خشك

نفیسه خوشنصیب غضنفر
روزى معلم تدبير منزل ما از ما تقاضا كرد كه لست خوراكه هاى را كه در يك هفته نو ش جان مى كنيم ، بنويسيم . كار خانگى بود .ما هم لست هاى تهيه ديده بوديم كه به او ،در هنر اشپزى كمك فراوان مى نمود ،گفته اند ،نه كه معلم و شاگرد از يك ديگر مى اموزند . لست مواد غذايى يكى از هم صنفى هاى ما ، آن چنان جالب بود كه صداى خنده ما از ديوار هاى كهنه بيرون تراويد به حدى كه مدير مدرسه دم در با چو پ آمد ،رنگ معلم ما پريد . لست از ين قرار بود : روز اول : صبح درد ، چاشت مر گ ،شب بلا .
روز دوم :صبح زهر ،چاشت زقوم ،و شب هلاهل وبه همين ترتيب الى اخر هفته كه حتى حسرت و اشك و مشت ولگد و اه و افسوس ،طعنه و حس حقارت هم در لست بودو ، مى خوردند. معلم ما بعد از شنيدن اان گفت : ديگ و كاسه شما از اين همه تلخى و تندى سوراخ نمى شود ؟ همصنفى ما گفت : نه ديگ هاى ما از فولاد بى زنگ ساخته شده است اما يك هم صنفى ديگر ما چيز هاى خوش مزه نوشته بود و اب دهن ما را تا اخرين روز حيات جارى ساخت .
روز اول : صبح :شير گاو ، مرباى الو ،كيك اسفنجى ، سيب تير ماهى و توت زمينى چاشت :كباب شامى و ديگى و لوله وچپلى و تكه،،همراه با كاهو و كرم ،مرچ و مساله، كوك و فانتاو اسپرايت ،،انگور وزنبورچه ! شب : پلو ، چلو ،قيمه ،و كباب ،قيله ، فرينى وشرينى ،ترشى و تربوز ،خر بوزه و خرما ،ماغوت وشاه توت ،و الى اخر من با شنيدن اين ليست ها ان قدر در مانده و حيران بودم كه حد نداشت ،با خود فكر كردم ،چه بد كرده ام كه حقيقت را نوشته ام ، حالا هم صنفى ها ،به من خواهند خنديد . كمى مكث كردم ،كتابچه ام را بستم و به معلم گفتم كه يادداشت نكرده ام واز يادى براى تان نام مى برم .
چون چيز هاى را كه من مى خورم فراموش نكردنى اند ،فضاى صنف را ارامش فرا گرفت ، زبانم خشكى مى كرد ، شمرد ه شمرد ه گفتم : صبح :مرباى كچالو ، كيك ابريشمى ،شير اشتر ،توت اسمانى ،و ناك تير ماهى ! چاشت:كباب دل ،جگر ،روده ،معده ،گرده ،مثانه ،و قرمه مغز سر انسان ،از نوشيدنى ها مفتا كولا . شب : ياقوت پلو ،زمرد پلو ،كوفته پلو ،مفته پلو ،خسته پلو ،خربوزه اركانى ،خرماى عربستانى ،مرچ پاكستانى و چاكليت مينوى ايرانى ...! صداى خنده هاى همصنفى ها كم مانده بود سقف را شگاف كند .ان روز آنن متوجه نشده بودم ،بعد ها به يادم امد كه نان خشك را در دسترخوان از ياد برده ام شايد براى همين خنديدند . بلى وقتى نان خشك نباشد ، چه چيزى را بايد خورد.
پایان