"ادبیات معاصر افغانستان"

طنز های از فضل رحیم رحیمی

Image Description

فضل رحیم رحیمی


 

                                                                                                                                               یک خبر جانانه


 

نمی فهمم که چرا به شهر رفته بودم؛ راستی یادم آمد، درگور بیکاري وبی روزگاري مغز آدم را برباد، توته  توته و خورد و خمیر میکند، حالایادم آمد، به خاطريکه از نق و فق مادر اولادها گوشهایم را پناه کردهباشم به بهانۀ کار پیدا کردن طرف شهر سر ورداشت م. در بین شه ر درجوش بیروبار، در بین صدا هاي گوناگون و رقم به رقم که از سنگ پايگرفته تا تلیفون هاي دستی از تولیدات داخلی تا خارجی که با صدا ي بلند رکلام و اعلان میشد تصادفاً صداي یک نو جوانک که هی چی غرا که ب ا « فساد در ابتکا ر » میزد بخرین او بیخبرها تازه ترین شمارة گرمترین و داغترین اخبار، تحلیل و توضیح آخرین چال و چوتاري دست آوردهاي مدرن و عالی در فساد مایه گی، همین امروز از چاپ برآمده عجله کنید تیراژ کم است، اگر نخرید باز پشیمانی فایده ندارد. توجه ام را به خود جلب نمود و کیفیت اعلان نشریه یک رقم مره گرفت و براي من جالب واقع شد و ضمناً خواستم به نوجوان هم کمکی انجا م دهم .

 

خلاصۀ کلام که یک شمارة نشریه را خریدم از نو جوان پرسیدم که تو مکتب و درس و سبق نداري که روزنامه فروشی می کنی؟ نوجوان گفت: کاکا جان، ما از برکت بی صنفی و از لطف توجه مسئولان امور در این چند سال درس عملی وپراکتیکی یک ر قم تریننگ در شهر داریم، اونه همو مردکه که  سر چارپایی ایستاده است و چپلک می فروشد اونمو معلم ما است، اینه این دست فروشهاي صغیر را که می بینی اینها همه هم صنفی هاي من اند و هم صنفی هایم هرکدام، کسی لاتري میفروشد، کسی بند تنبان، کسی روي شویه. معلم صاحب ما گفت که براي یاد گرفتن درس و تیوري، صنف، کتاب، چوکی و تخته کار است چون که کاروبار دولت مابه فضل خدا در سایر امور ترقی دادن وطن بی حد و بیشمار است و کار در آن عرصه ها به سرعت طیارة جیت در حرکت است توجه به مکتب وصنف تخته و شاگرد یک رقم قربانی چپه گرمک شده و از طرف آخر

اول شده، راستی کاکا جان دولت هم از دست مکتب سوزاند به تنگ آمده، ولی بازهم خانیش آباد از نه سال به این طرف انشاءالله اینه بخیر نو و تازه هر روز در چار دیواري مکتب ما خط اندازي و خط کشی شروع شده به خاطريکه خط ها پاك نشود و ما مسئول و گناه کار و تخریب کار محسوب نشویم بهتر است براي ادامۀ در سهاي عملی د ر عرصه هاي مختلف از جمله فرهنگی یعنی اخبارفروشی، صحت یعنی روي شویه فروشی، اداره و اقتصاد یعنی بند تنبان فروشی، سرمایه گذار ي خصوصی یعنی چپلک فروشی، سرمایه گذاري سر منابع طبیعی وطن مایعنی لاتري فروشی و غیره و غیره ... به همین مرکز بیروبار شهر آمدیم. حالا فهمیدي کاکا جان که گپ از چی قرار است، اجازه است که من ازشما بپرسم، که شما براي تریننگ کدام مسلک، تا و بالا و سرگردان دراین شهر سراسیمه هستید؟

 

برایش آهسته و آرام گفتم: کار من از تریننگ مرنینگ تیر است جا ن کاکا، من حالا هرلحظه حوصله مندي را تمرین می کنم ... و راه خوده به پیش گرفتم. در سایۀ دیواري نشستم که ماندگی پاهایم را بگیرم وضمناً اخبار را ورق زدم. در عنوان درشت صفحه نخست نشریۀ نوشته بودند: حکومت کمیسیونی را توظیف کرده تا آن عده از اداراتی  را که کمترین رشوه خوران را در تشکیلات شان جا داده اند ، تنقیص تشکیلاتی و کاملاً حذف و محو مینماید . با خواندن این خبرنمیدانم چی شد که به یک باره گی دلم از سودا هاي گوناگون و تشویشها آسوده گردید . به خیالم، فکر می کنم و به باو ر من ازخاطري که مرا بسیار آبرومندانه پیش از آغاز کا ر کمیسیون موظف سبکدوش کرده بودند و مطابق مقررة نو و تازه، دلم گواهی میدهد که حقم براي تقرر مجدد محفوظ مانده است.

 

پایان

 

..............



                                                                                                                                                       سر و آخر ندارد



همینکه نزدیک دروازة دفتر رسیدم، مدیر ما مثل سمارق، نی ببخشید ، مانند پاتکهاي عالیقدر حق بگیر و راه بده، د ر مقابلم سبز شد، بدون مقدمه برایم امر نمود تا به میدان مطبوعاتی بروم که درآنجا یک عده از عالیجنابان میخواهند صد دل را یکی کرده و از شیر هم دلی را قرض کرده آغاز مجادله، مبارزه، زدن وکندن و مشت و یخن شدن و پنجه نرم کردن با فساد خان اداري را رسماً و علناً اعلان نمایند.به گونۀ تاکید گفت وقت کم است عجله کو که اگر شود اولین خبر ،جریدة ما باشد که خبر این اقدام جسورا نه و تاریخی را به اطلا ع هموطنان ما برساند. برو، برو همین که گپ خلاص شد یکه راست دفترخود را میرسانی، برو زود باش.

 من بیچاره هم چاره اي نداشتم برگشتم و هی میدان و طی میدان خود را رساندم به میدان مطبوعاتی و یک جاي مناسب حال خود را یافتم. قلم، کتابچه و کمره و تیپ ضبط صدا را آماده ساختم و سوالاتی که چندین سال فساد سر ما حکومت می کند در ذهنم تراکم کرده بود را در کتابچه ام نوشتم تا در موقع سوا ل کردن آنها را فراموش نکنم که در همین لحظه دروازة کنار ستیژ باز شد و سه نفر که هرکدام شان برابر یک دیگر وارد میدان مطبوعاتی شدند و در جاهايشان روي ستیژ کنار هم نشستند و انانسر چنین شروع به گپ پرانی هایش نمود:

 

 خبرکنارهاي مظلوم و بی قرار ! نشستن تان را در مقابل آقایان، گورکن فسادزاده، کفنکش فساد پور و نفس  گیر فسادیار، بسیار خوش آمدید میگویم. اینه به همت و جسارت بیمانند و بیمثل این آقایان زدن و کندن با فساد خان گرامی رسماً و علناً آغاز میشود. حالا مایک در اختیار آقایان محترم قرار دارد تا ارشادات شان رابه گوشهاي شما پف نمایند. از بین سه نفر یکی ایستاده شد و خود راچنین معرفی نمود: او بی خبرها من گورکن هستم و فسادزاده تخلص میکنم بسیار خوش هستم که درگوشهاي شما بیخبرها گپ هاي ما راپف میکنیم و شما هم با استفاده از خلاي آزادي آنرا مثل پوقانه ها، تن به تقدیر گفته به سوي هوا رها میکنید. خوب از مقدمه که بگذریم می خواهم به اطلاع شما برسانیم که جنگ ما و زد و کندن ما سر از امروز با فساد پیشه هاي سطح پائین حکومت رسماً اعلان است. حالا من نوبت پوف کاري گپها را میسپارم به آقاي کفنکش فسادپور، تشکر. آقاي کفنکش فسادپور، بدون مقدمه چنین آغاز کرد: من به ادامه پف هاي گرم دوست نهایت عزیزم آقاي گورکن، میخواهم به شما توضیح نمایم که چپه گرمک دو رقم است، یکی از پائین به بالا و دیگر از بالا به پائین، مقصد اینکه چپه گرمک کنونی که به آن اقدا م نموده ایم ا ز پائین به بالا است خاطر جمع باشید و به نسبت کاروبار هاي عجیب و غریب که ما داریم باعث مزاحمت نمیشویم حالا نوبت آقا ي نفسگیر فسادیار، است تا به شما چیزهايی را پف کند که در زندگی نام فساد را نگیرید، تشکر.

 

آقاي نفسگیر فسادیار، با نگاه هاي دلکش و نفسجوی اش همه را از نظر گذراند و به پفش چنین ادامه داد: شما خوب میفهمید که فساد خان کل دستگاه را در اختیارش دارد و حاکم است، ما بعد از تقریباً سه هزارو دو صد و هشتاد و پنچ روز  چرت زدن به این نتیجه رسیدیم که فساد در دستگاه ما دو طبقه است، 1- طبقه پائین، 2- طبقه با لا . اگر این طبقه پائین همینطور همراه و همنواي فساد خان باشند من فکر میکنم که بعد از گذشت اندکی زمان طبقه پائین هم سطح طبقه با لامیشود و بناء طبقه پائین دیگر خود به خود جایش خالی می شو د. بخاطر جلوگیري از خلاي طبقه پائین از همین حالا اعلام میداریم که از چپراستی، تحویلدار، معتمد، گرفته تا مامور رتبه شش که در بست شش کار میکند اگر دست به فساد میزند دستگیر و مجازات شو د و متباقی معاف در معاف از مجازات شمرده میشوند و میتوانند به صورت آزادنه به فساد پیشگی خود کمافی السابق ادامه دهند، چشم بدکور، کارما ختم است بروید خدا یارتان.

» به این ترتیب من اولین خبرنگاري بودم که راپورتاژم را را نشرکردم و مدیر ما بعد از نشر آن « فساد درکشور ما سر و آخر ندارد زمانی متوجه شد که یکی از دوستان با سوادش برایش گفته بو د که احتیاط کو، بیدرك ضد دموکراسی حرکت میکنی. فرداي آن من هم در جمع فسادپیشه ها کارم را از دست دادم.

 

پایا