"د افغانستان نومهالي ادبیات"

به یاد زمزمه‌گر فتح وشکست

Image Description

لیکوال:: حسین فخری




 یادوارۀ اسحاق ننگیال 




با اسحاق ننگیال در سال‌های دهۀ پنچاه وبعداز استقرار جمهوریت محمد داود آشنا شدم. سال‌های زیادی از آن ماجرا گذشته است. آن سال‌ها اسحاق ننگیال در اکادمی پولیس درس می‌خواند. جوان سفید‌چهره ولاغری بود ودر روزهای مهم تاریخی وتجلیل‌ها وکنفرانس‌ها شعر می‌خواند. شعرهایی که جز رگه‌هایی از یک قریحه‌ی ناپخته، امتیاز دیگری نداشتند.

     ننگیال پس از فراغت، چند سالی در اکادمی ماند وهمکار شدیم. عصرها وقتی کار تدریس وجمع نظام شاگردان تمام می‌شدند، ما آخرین آب وهوای افشار وباغ بالا بودیم. آن روزها هر دو جوان بودیم وننگیال جوان‌‌تر وتحزب در آن زمان تبی فراگیر داشت وباغ‌های سرخ وسبزی که نشان می‌دادند، چون مغناطیس نیرومند نیرومندی بسیاری‌ها را به خود جذب می‌کرد. ما هم، نسلی بودیم آرمان‌خواه وبه هیاهوی سیاست خاصی دل‌بسته واز نابرابری وبی‌عدالتی وستم در رنج بودیم و واژ‌ه‌هایی برای ما مقدس بودند.

     اسحاق ننگیال در اکادمی پولیس دیری نپایید ورفت. با گذشت زمان سابقه‌ی دوستی وآشنایی ما به‌تدریج در لفافه‌یی از گرد وغبار زمانه فرو پیچید ورنگ باخت. زمان درازی گذشت. جمهوریت داود لرزید وشکست وفروریخت وتغییرها وتحولات دیگری هم رخ دادند ودر سال 1359ش اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان تأسیس شد وننگیال را گاهی در آن‌جا می‌یافتم و می‌دیدم که ننگیال از نظامی‌گری بریده، به کارهای فرهنگی رو آورده ودر شاعری ترقی کرده است. پسان‌تر عضو شورای مرکزی انجمن نویسندگان وکارمند حرفه‌یی آن شد. در نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت دریافتم که علی‌رغم غریو وهیاهوی کرسی‌نشینان، دل ننگیال پژمرده، از آرزوهای سیاسی‌ شسته وفریادش در گلو شکسته است.

***

اسحاق ننگیال از سال‌های پنجاه تا دم خاموشی (8ثور 1377ش) شعر می‌سراید وتاکنون چهار مجموعه‌ی شعری چاپ شده وچند مجموعه‌ی چاپ ناشده دارد. به اضافه‌ی یک رمان به نام سیوری ومجموعه‌مقالات ادبی به نام سیند به منگی کی که هنوز چاپ نشده اند.

     ننگیال برخلاف عدهیی از شاعران کشور، حرف‌هایی، آن‌هم جالب برای گفتن دارد. هرچند داشتن حرفی برای گفتن، برای خلق اثر هنری لازم است، اما مطلقاً کافی نیست. اسحاق ننگیال در سال‌های آغازین شاعری‌اش تا زمان درازی در مرحله‌ی جویندگی، آموزش، تجربه‌گرایی ومهم‌تر از همه تحول فکری است وهنوز زیر تأثیر ونفوذ اشعار ودیوان‌هایی است که مرتب می‌خواند وشاعرانی که به آن‌ها عشق می‌ورزند.

     امتیاز عمده‌ی ننگیال را در نخستین مرحله‌ی شاعری‌اش، نه در پرداخت هنری سروده‌هایش، که در طرح وبررسی خارق‌العاده، گستاخانه و در عین حال صادقانه‌ی مسایل اجتماعی وسیاسی، وضع اندوه‌بار طبقات پایین وبیدادگری‌های زمانه می‌توان یافت وچون اسحاق ننگیال خود آدم ستم‌دیده وزجرکشیده است، سروده‌هایش از دل برمی‌خیزد ولاجرم بر دل می‌نشیند ومی‌‌توان گفت که او شاعر طبیعی وغریزی است.

     برای ننگیال شاعری مثل نفس‌کشیدن، شنیدن، عشق ورزیدن وخورد ونوش است. برای این به جهان آمده است تا جهان وهرچه در آن است را، به گونه‌‌‌یی خسته‌گی‌ناپذیر ودر قالب کلمات وتصاویر شاعرانه تصویر وتجسم ببخشد. اما شعرهای او در این مرحله، یک‌دست ویک‌پارچه نیستند ودایم در حال تغییر وتحولند وگاه اجزای آن‌ها با کل، هماهنگی لازم را، آن‌‌چنان که باید وشاید ندارند وزبان وبیان ویژگی بینشی نیرومند شاعرانه را نیافته اند.

     شعرهای اسحاق ننگیال را به سه دوره‌ی مشخص می‌توان تقسیم کرد:

     در دوره‌ی آغازین، اسحاق ننگیال هنوز تازه‌کار وجوان ودر حال آموزش است وجهان وهمه‌چیز را در چارچوب تنگ رمانتیسم انقلابی توام با احساسات بررسی می‌کند. بخشی از اشعار او در این دوره که در مجموعه‌ی دالی (1363) آمده، شعرهای اندکی هم وجود دارند که نوید دهنده‌ی استعداد خلاقی است. در این مرحله، شاعر بیش‌تر تحت تأثیر کاوون توفانی وگاه سلیمان لایق قرار دارد.

     در دوره‌ی وسطی، ننگیال جست وجوگر وشکاک است. به تحولات اجتماعی و فراز ونشیب وپیامدهای آن با شک وتردید می‌نگرد. وحشت وقساوت جنگ، رنجش می‌دهد. ننگیال در این مرحله در مجموعه‌های سپیره داگونه او غوریدلی بزغلی (1364) و هغه شیبی هغه کلونه (1365) از بابت رفتار وکردار سکانداران عصر وزمان خود، سرخورده ونگران است. اما ننگیال هنوز میان دو قطب امیدداشتن ونداشتن در نوسان است ودر پی مفاهیم تازه‌یی برای زندگی، سیاست، آزادی، عشق، حقیقت، زیبایی ومهم‌تر از همه انسانیت است.

     در این دوره، در شعر ننگیال تحولی رخ می‌دهد و از بسیاری شاعران زمانه‌اش که پیشرفت وتحولی نمی‌شناسند، فرسخ‌ها پیشی می‌گیرد وجنبه‌های هنری وبدیعی سروده‌هایش را قوت وغنا می‌بخشد ومی‌توان سروده‌های این دوره را نقطه‌ی عطفی در زندگی شاعرانه‌ی ننگیال به شمار آورد.

     دوره‌ی سوم وعالی حیات شاعرانه‌ی اسحاق ننگیال با چاپ وانتشار مجموعه‌ی څاڅکی څاڅکی، (1368) آغاز می‌شود کتابی که از تولدی دیگر حکایت دارد. ننگیال در این مجموعه راه ورسم شاعری‌اش را یافته ونامش را در شعر معاصر پشتو به خط زرین حک کرده است. در این دوره از شعارهای تند وتیز وپیام‌های غیرشاعرانه ولاف وگزاف‌های معمول، دیگر خبری نیست وننگیال ارزش وکاربرد صورخیال وشگردهای بدیعی وهنری را به خوبی دریافته وبه اقتصاد زبان وبیان تصویری دست یافته است.

    در این دوره، ننگیال نقاب از چهره برگرفته، خود را سراپا عریان کرده است وبا ننگیال، به عنوان شاعر‌ پاک‌باخته، متفکر، آزاده، دل‌گیر، تنها، متجدد ونوگرا وسرخورده از تحزب وسیاست روبه‌روییم که با توشه‌یی از تجربه‌ها ودانسته‌ها وآموخته‌ها می‌خواهد به عقب بنگرد. شاعر در این سال‌ها سروده‌های  «وشکاری اشنا ته، داکلی مه ورانوی، د میلاد په شپو کی» را به مشتاقانه هنرش عرضه می‌کند که به گمان من پیوند زیبا ودل‌نشین از واقعیت ورؤیا وتجلی واقعی همه‌ی امیدها وآرزوهای انسان جنگ‌زده ومصیبت‌رسیده است وبرخوردار از زیبایی وکمال شاعرانه. این سروده‌ها وبسا شعرهای این دوره، به گونه‌ی مثال شعر «آس» ننگیال، نه تنها سیاسی به معنای کلیشه‌یی وغیرهنری آن نیستند که انباشته از راز ورمزهای شاعرانه اند ودر آن‌ها نمادها واستعاره‌های سیاسی، اجتماعی ومذهبی گوناگونی می‌بینم که می‌توان با خواندن آن‌ها برداشت‌ها وتعابیر گوناگونی کرد. با این تفاوت که در این‌سال‌ها اسحاق ننگیال از تندی وصراحت مفاهیم این استعاره‌ها نمادها کاسته وبه ایجاز وپیرایش آن‌ها پرداخته است.

     بسیاری از شعرهای این دوره‌ی ننگیال با معیارهای عروض نیمایی یا در قالب اشعار سپید عرضه می‌شوند که به راستی زیبایند وساختمان جلیل و درخور محتوا دارند وحسرت جانکاهی را بر دوش می‌کشند. سروده‌هایی که احتمالاً در بسیاری از زمان‌ها ومکان‌های دیگر نیز راه خواهند گشود. در کار این دروه‌ی شاعر، رگه‌های گوناگونی از تأثیر نوگرایی ونوگرایانی چون شاملو وسهراب سپهری را می‌‎توان یافت. اما با وجود این‌ها ننگیال در بیش‌ترین سروده‌هایش راه و روش ویژه واصالت کار خویش را دنبال وحفظ کرده وبه سوی ترسیم چهره‌ی ادبی خودش حرکت می‌کند «دسفر په لاره کی، داکله مه ورانوی...» شاعر در این سال‌ها اغلب سخن‌گوی آن‌عده از افراد نسل خود در شعر پشتو شده که شکست و وهن وحشتناکی را تحمل کرده بودند و نمی‌توانستند مانند برخی دیگر، چنان فتار کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

     بازتاب بسیاری از تحولات استخوان‌سوز سال‌های اخیر را در آثار امثال ننگیال‌های می‌توانیم جست وجو کرد. 

    خوشبختانه اسحاق ننگیال، ب همه‌ی افت وخیزهایی که در سال‌های پسین داشته وفشارهایی که دیده وتحمل کرده، هرچند به سختی اما خیلی زود و به فراست دریافته است که غایت وهدف هنر، تعالی روح انسان، یافتن وباتاب حقیقت است، نه تبلیغ ومسایلی از این قبیل، یا دل به بادهای فصلی وموسمی وظلمات سپردن وشعرش. با گذشت زمان همچون فولاد آبدیده وپخته‌تر شده وبا وجود خطرات وفشار واختناق بی‌حد اجتماعی، حساسیت ادبی واجتماعی خود را از دست نداده است. این سال‌ها را می‌توان مرحله‌ی گذار از کارهای تجربی اولیه به ادبیات شکل‌یافته تلقی کرد.

     نکته‌یی را که باید با دریغ بسیار بگویم، این است که ننگیال از نظر سلامت جسمی وروحی، می‌توانست بیش از این‌ها زندگی کند. اما با تأسف که جور وستم روزگار نگذاشت وخود نی کاری نکرد ودر نتیجه، سی‌سال زودتر از آن‌چه می‌توانست زندگی کند، درگذشت وبا رفتنش سبب شد شعر معاصر پشتو یکی از بهادرانش را از دست دهد وسال‌های سال، به افق‌های غبارآلود آینده بنگرد وچشم انتظار آمدن یلی چون ننگیال باشد.

            ثور 1377