حس تغزل

لیکوال:: حسین فخری
یادی از شاعر فرهیخته سید ابوطالب مظفری
از انجمن قلم سپاسگزارم که به من این فرصت وتوانایی را بخشید که سخنانی هرچند کوتاه وفشرده پیرامون دوست فرهیخته وگرامی خویش آقای سید ابوطالب مظفری بر زبان آرم.
با مظفری ونام ونشان او در نیمهی اول دههی هفتاد خورشیدی آشنا شدم و این آشنایی از طریق کتابها ونشریهها ورنگیننامهها، به ویژه مجلهی وزین در دری که وقت وناوقت از طریق دوستان مهاجر از ایران میرسید، حاصل شد. مظفری را از لابلای آثارش، شاعری بسیار خوب ودارای ذوق واستعداد ادبی وهنری فراوان یافتم. در محافل ادبی پشاور از او به عنوان شاعر وادیب مستعد با آیندهی درخشان سخن میرفت. مظفری در آن سالها خیلی پرکار بود. شعر میسرود. داستان مینوشت. نقد وویرایش میکرد و همهی آثارشان در کنار زیباییهای ادبی وهنری فراوان، حساب وکتابی هم داشت وهمه را با ولع خاصی میخواندم وبرایم ارزش زیادی داشت.
در سال 1378 فرصتی پیش آمد و از پشاور راهی ایران شدم. دو روز پس از ورود به مشهد با رهنمایی دوستم آقای سید اسحاق شجاعی به دفتر دُر دری در سیمتری طلاب، خیابان پانزدهم شتافتم.
در دفتر دُر دری چیزهایی را دیدم که آدم به زحمت میتواند آن را وصف کند. گروه کاملی از دختران وپسران جوانی که دستهدسته میآمدند وهمهی شان شیفتهی ادبیات وهنر بودند. جوانان مؤدبی که در رگ وپوست شان ادبیات جا داشت. در میانشان، شاعر بود. داستاننویس، بود. پژوهشگر ومحقق سرشناسی چون آقای کاظمی، خاوری ودیگران بودند. کسانی که از وجنات شان پیدا بود که چه اندازه هنرمند وهنرشناس وزیرک اند واکنون همه را در مقام ادیبی جا افتاده وبارور میشناسیم وبر اندیشه وذوق بسیاریها تأثیر نهاده اند.
در این محفل پر از صفا وصمیمیت، شجاعی ما را به هم معرفی کرد. مظفری با گرمی وحرارت زیاد من دست داد. تعارفات معمول رد وبدل شد. مظفری از همان لحظات آغازین آشنایی به دلم چسپید. دیدم که قیافه نمیگیرد. مثل بعضیها خودسازی نمیکند. با آنکه در مرکز قرار دارد وسکانداری محفل را بر دوش، حرکات ورفتارش حساب شده است. با دقت وامانت عمل میکند ومحبت زیاد نشان میدهد.
سالهای زیادی سپری شدند و روابط ادبی وفرهنگی ما گسترش یافت. آثار گوناگون مظفری را در «دُر دری»، «خط سوم»، «امین»، «سراج»، «تعاون» و«سپیده» با رغبت ومیل فراوان میخواندم و به حق مایهی افتخار نویسنده شمرده میشدند وجایگاه رفیعی دل عالم ادبیات کسب کرده بودند. در سال 1380 هردو به وطن برگشتیم. من از پشاور و او از ایران. آن روزها هر دو مسافر بودیم و اوضاع سروسامان چندانی نداشت و دو سه ماهی که مظفری در کابل گذراند، شرمسارم که هیچ خدمتی از دستم برنیامد واین مایهی عذاب واظطراب فراوان برای من بوده وهست. مظفری سه ماه بعد، سرزمین زادبومی خود را ترک کرد وعازم ایران شد. اما در تمام این مدت یعنی از 1380 الی 1389 به همدیگر رابطه داشتیم و از احوال یکدیگر به ترتیبی خبر میگرفتیم.
زهی سعادت که آقای مظفری دوباره به وطن بازگشته است. امیدوارم که این بار با نسل جدیدی از شاعران ونویسندگان وچشماندازی شاد از زندگی روبه رو شود ودنیای پول وسرمایه وفضای خاص آن که همهجا سایهی سنگینش را گسترده استف دلش را نزد. هرچند مظفری سالها است که امتحانش را داده وسفرههای رنگین اینچنینی نمیتواند او را وسوسه کند وبفریبد. آخر او همچون هر انسان واقعی، سراسر زندگیاش آکنده از آرزوهای سوزان ومعنوی بوده و در این فضا زیسته وبالیده ب وآدم غریبی است.
ابوطالب مظفری، امروز به تاریخ ادب وهنر کشور ما تعلق دارد. وی در آن واحد، شاعر، نویسنده، محقق وکارمند شایستهِ ادب وفرهنگ است. یعنی آدمی جامع وفرهیخته. با وجودی که به همهچیز میپردازد؛ اما کارش در هیچ زمینهیی سطحی نیست. دریای ذهن واندیشهی مظفری هرچند با نوری سرد میدرخشد وبر رویهی این دریاف ظاهراً تموج وخروش کفآلودی به نظر نمیرسد؛ اما برخوردار از ژرفا وعظمت است ودر هر کلمه وجملهی نظم ونثرش اثری از لفاظیهای متکلفانه ومطالب تکراری نیست ونوعی زیبایی وژرفا وفروتنیای که لازمهی آثار ادیبان وهنرمندان بزرگ است، به نظر میرسد.
مظفری با آنکه در نوجوانی آواره ومهاجر شده، سالهای چندی در فضای سیاسی زیسته، با اینهمه، حس تغزل وهنرمندی را که در نهاد داشته، از دست نداده، سیاست و ایدئولوژی او را عوض وضایع نکرده وهرگز به طبیعت خود خیانت نکرده است. آنچه در کار بسیاریها این حق را کسب کرده که سفیر ادبیات وفرهنگ سرزمین خود در کشور همسایه باشد و این نقش را موفقانه به کار بندد و از سالها به اینسو، ادامه دهد.
اوطالب مظفری در «سرآهنگ» های «دُر دری» و «خط سوم» هر موضوعی را تبدیل به ادبیات میکند. وقایع ومفاهیم را چنان میپرورد که درشتی وخشونتشان را زایل شده، صلابت خاص ادبی وهنری وخیالانگیز مییابند. و آثارش چه نظم، چه نثر اکنون برگهای زرینی از تاریخ ادبیات کشور ما به شمار میروند و به حق شایستهی تقدی وتکریم اند.
10 سرطان، 1389